به یمن آمدن ماهان کوچکمان به زمین باآسمانی ترین آرزوها

ماهانم وقتی دستات تو دستمه وقتی با اون پاهای کوچولوت راه میری و با اون کلمات نامفهوم بچگونت حرف میزنی وقتی با اون لبهای قشنگت برای مامان قهقهه میزنی خودمو گم میکنم مغرور میشم به خودم میبالم که نعمتی مثل تو دارم تو یه فرشته یه امانتی از سمت خدا هستی . خدایا نمیدونم چه جوری از داشتن این نعمت بزرگت ازت قدردانی کنم فقط میتونم بگم دوستدارم خدای مهربون . خدایا کمکم کن کمکم کن از این امانتیت خوب نگهداری کنم . عزیزم ببخش که دیربه دیر میام به وبلاگت سر میزنم آخه این روزا خیلی گرفتار بودم  ماشااله توهم خیلی خیلی شیطون شدی  وقت آزاد ندارم جز اینکه شما عزیز مامانی خواب باشی . پسر گلم نتونستم سیزده ماهگی و دو تا دیگه ...